نوشته های یک روح تنها

وقتی پا رو زمین گذاشتی٬تنهایی ات هم شروع شد.

نوشته های یک روح تنها

وقتی پا رو زمین گذاشتی٬تنهایی ات هم شروع شد.

شاید پایان

وقتی فکر میکنم یه روزی مجبورم با این روح تنهام خداحافظی کنم غصه ام میگیره.....این دنیایی که روحش و خالقش و خداش و خواننده اش منم.....این نوشته هایی که نه به قصد خونده شدن توسط دیگران و شنیدن نظراتشون روی صفحه سفید کاغذ مجازیم اومدن....که بخاطر سبک شدنم از بار احساساتی بوده که بدجوری روح تنهامو دستخوش غلیان کردن.....چه شادی و چه غم.... گرچه بنظر میرسه بیش از اون که از شادیهای زندگیم نوشته بشه از غمها و سختیهاش بوده...شاید بخاطر اینکه همیشه میتونی از شادیهات واسه دیگران بلند بلند تعریف کنی اما زخمهای دلتو نمیتونی نشون هرکسی بدی....و فقط تعریف کردنشون توی گوشه تاریک واسه سیاهی شب و خاک کردنشون زیر خاکستر اشکه تو رو از تحمل بار غم رهایی میده...

بهرحال ممکنه خط پایان این نوشته ها هم نزدیک باشه....هرچند میدونم نه واسه کسی مهمه که این دلنوشته ها بودن یا نه٬ نه واسه من مهم بود که کسی به این پریشان گویی ها علاقمند یا نه!که اگه بود اینجا خانه خلوت یک روح تنها نبود......امیدوارمنظرش عوض بشه و حس نکنه این وبلاگ در مقابل اونه و نه کنار اون....

خدا خودش مارو هدایت کنه و بهترینها رو برامون رقم بزنه

نظرات 1 + ارسال نظر
من سه‌شنبه 14 اسفند 1386 ساعت 09:11 ق.ظ

نه اینجا رو خرابش نکن...حیفه وقتی اینهمه قشنگ می نویسی دیگه خاموش بشی...اگه می خوای نوشته های غمگینانه و عصبانی ات رو پاک کن...ولی روح تنها رو خراب نکن...من بهش عادت دارم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد