نوشته های یک روح تنها

وقتی پا رو زمین گذاشتی٬تنهایی ات هم شروع شد.

نوشته های یک روح تنها

وقتی پا رو زمین گذاشتی٬تنهایی ات هم شروع شد.

استرس

صبح که پا میشم سرم درد میکنه....یعنی مفصل تمپورومندیبولارم درد میکنه...میدونم دلیلش چیه....فشار مداوم دندونهادر خواب.... بروکسیسم یا همون دندان قروچه عامیانه....دلیلشم که معلومه....استرس زیاد....دلیل اونم معلومه...نگرانی بابت آینده ای که خیلی از مسائلش استرس زا شده....و از دست منم کاری بر نمیاد....

کلا زندگی امروز یعنی شناور بودن تو دریایی از مسائلی که بار روانی زیادی رو ذهن و آرامش اون میذاره

امتحان دستیاری....پایان نامه....رفرانس های عوض شده....مامان تنها ....مسائل حقوقی و ارث و همه چرندیات مرتبط با اون....سرگردانی در باره جابجا شدن یا نشدن یا اصلا توان جابجایی....دور بودن از همسر.... محدودیت انتخاب ....خلاصه باید ذهن فولادی و صبر ایوب داشت تا این مسائل تموم بشه

البته خدای مهربون که بنده اشو تنها نمیذاره....پس امیدبه خدا میرم به جنگ مشکلاتوووبالاخره یه چیزی میشه

من متولد شدم

دیروز من ۲۵ ساله شدم

به همین سادگی

و با تصمیماتی که گرفتم در زندگی مشترکم برای دومین بار متولد  شدم

امیدوارم خدا به ما کمک کنه تا دیگه بحران سازی نکنیم

دیروز به من خیلی خوش گذشت.....ازش ممنونم....از حامد عزیزم....دیروز آغوش اون گرمی دیگه ای داشت.....

امروز از خدا خواستم ما رو برای هم حفظ کنه....به همین سادگی

این روزها واسه یکی از عزیزترینهای من روزهای به یادموندنیه...روزهای انتظار یک عزیز ....یک عشق.....خیلی واسش خوشحالم...امیدوارم دیگه از هم جدا نشن و هر جا هستن در کنار همدیگه و سالم و شاد و عاشق باشن و قدر با هم بودن رو بدونن...همونطور که هجران نتونست بین دلهاشون فاصله بندازه وصلشون هم با شادی بیشتری همراه باشه

خدایا شادیهامون رو تو همین سادگی هامون قرار بده........آمین

شوک

سال جدید رو با شوک شروع میکنم

شوک عدم تمایل حضور دو  عزیز  خانواده در مراسم نو عید

شوک عدم حضور یک عزیز خانواده در مراسم نو عید

شوک تحویل سال ناگهانی

شوک حس کردن نبود یک پدر در هنگام تحویل سال٬ شوک نبوسیدن گونه های یک پدر٬ شوک بوسیده نشدن پیشانی یک دختر توسط یک پدر

شوک بوسیدن گونه های پیر شده یک مادر

شوک ریختن اشک به جای خندیدن

شوک دیر آمدن یک همسر

شوک دلتنگی غیر قابل کنترل هنگام جدایی از یک مادر

شوک رفتن به سفر بی پدر

شوک گریستن در سفر بخاطر حس غم تنهایی یک مادر(نیدونی اینو وقتی حس کردم که فکر کردم تمام این زیباییها و خوشیهای سفر برای من که بی همسرم به سفر رفتم اگه خدا بخواد قابل تکراره....اما مادر من تمام لحظات سفر رو میگروند بدون امد اینکه روزی با همسسرش باشه)

شوک حس اینکه هنوز از طرف همسرت یک شخص غیرقابل انکار و کنار گذاشتن نیستی حس اینکه بی تو باشه و بی تو خوش بگذرونه

شوک یک دعوا

شوک دادهای مدام که هنوز توی سرت تکرار میشن

شوک بغضی که مدام گلوتو فشار میده وبارها خودشو به چشمات میرسونه و جاری میشه

شوک اینکه فکر کنن تموم این ناراحتی ها با یکه بوسه حل میشه

شوک باور اینکه گذشته ها چه خوب بو د و چه زود گذشت شوک حضور در یک مهمونی در کنار کسی که فکرشو هم نمیکردی ببینیش

و درآخر شوک عوض شدن منابع امتحان دستیاری که ضد حال خوبی تو مهمونی بود 

امسال عجب سالی بشه واسه من!