نوشته های یک روح تنها

وقتی پا رو زمین گذاشتی٬تنهایی ات هم شروع شد.

نوشته های یک روح تنها

وقتی پا رو زمین گذاشتی٬تنهایی ات هم شروع شد.

 خدا یا تشنه‌ام کن.
نه تشنه آب، که چو سیراب شدم از یادش می‌برم.
تشنه‌ام کن، تشنه شناختن و فهمیدن.
تشنه شناختن و فهمیدن عاشورا و کربلا و حسین

بیایید از امروز حسین را بفهمیم
به او بنگریم
عاشورا و تاسوعا
با شناخت حسین بهمراه او شناخته میشوند.
بیایید غذای نذریمان را به فقرا هدیه کنیم تا
گرمای عاشورای حسین را در سرمای هوا
با هموطنان نیازمند تقسیم کرده باشیم

من

عهدنامه عشقستان

گوشه چشمم میپره...اما دیگه بهش اهمیت نمیدم....

دیگه دلخوری ممنوع.دعوا ممنوع.غرغر ممنوع.حرفای ناجور ممنوع

گذشت به میزان فراوان.تپیدن دل برای او یکی مثل همیشه خیلی زیاد.فراموش کردن ناراحتیهای کوچیک حتما.

دلم داره پرپر میزنه....خوشحاله.....چون میخواد همونی رو نشون بده که هست....صاف و زیبا و ساده.....

 

....

گوشه چشم راستم میپره...این جدیده....یعنی جدیدا وقتی ناراحت میشم هی اینترنال کانتوس چشمم ضربان دار میشه....

دلخورم ازش....در حد اشکهایی که آروم بالشمو خیس میکنه....

حتما یادش نیست همون روزهای اول آشناییمون وقتی شارژ موبایلش تموم میشد دایورت!! میکرد رو گوشی دوستاش که مبادا من زنگ بزنم و .....اما حالا گوشی رو تو ماشین جا میذاره و چون هوا سرده برنمیگرده اونو برداره و خبری هم نمیده که اگه کار داشتی به کدوم .....زنگ بزن

منم که از ازل بدشانس درست همین موقع باید کارم گیر اون باشه....اون که هیچ٬تموم مسیرهای منتهی به کسب اطلاعم مسدود باشه....حالم از خودم بهم خورد...انقدر اسیر و ناچار؟!متنفرم از اون sms هایی که به پشت در جلساتی میخورن که من بارها واسه جواب دادن به امثال اونا ترکش کردم....متنفرم از اون جلسات.....

دیگه ناراحت نمیشم بهم بگه انگار با شمشیر روبروش وایسادم....اگه این سرسختیم نبود تا حالا دوام نمیاوردم و متاسفم که این مدت از خودم ضعف نشون دادم

اینا به کنار دیشب همش فکر میکردم اگه اتفاقی واسه من بیفته چطور باید بهش خبر بدم؟؟اصلا آیا لازمه؟!

میگه اتفاق بوده....اما نمیفهمه من تو این اتفاق چقدر اذیت شدم......و نمیدونم چرا واسه گفتن یه متاسفم انقدر احساس خطر میکنه؟!آیا حس نمیکنه حس همدرد داشتن واسه من چقدر به آروم شدنم کمک میکنه و منو از یک شب گریان خوابیدن نجات میده؟!

خدایا هیچ کس رو در مواقع غم محتاج غیر خودت نکن چون بنده هات غم دیگری رو نمیخورن و دوست داشتنشون واسه لذت بردن خودشونه.

اشک تنهایی رو فقط تو میبینی ....

خدایا به من قدرت بده جلوی ریختن اشکهایی که فقط واسه دوری از تو باید ریخته بشن رو بگیرم.

تلاش میکنم.....

ریز....ریز....ریز.....

همانند برف٬که هرگز هیچکس ندانست برف

تکه های تلاش یک ابر است

سرزمین من

میدانم روزی پشیمان میشوم از آرزوی این روزهایم......اما با وجود این بازهم میخواهم

خدایا....

این روزها زودتر بگذرند

هفت روز گذشت

هفت روز گذشت.....بی کم و کاست....مثل همیشه.....

دیروز توی اون جمع به ظاهر ساده و بی اهمیت من چیز مهمی رو فهمیدم

فهمیدم خیلی دوست دارم.....از اینکه کسی چیزی بت بگه که حس کنم بت عشق منو خدشه دار کرده خیلی خیلی ناراحت میشم......حتی خودم....دیروز که سر اون موضوع احمقانه و کوچیک باهات تند برخورد کردم و تو چشای صافت غم نشست....میخواستم داد بزنم ببخشید اما امان از این دل مغرور....امان از من....

هفت روز گذشت....میگم آخه عادت میکنیم...میگی مگه نباید عادت کنیم؟میگم تکراری میشیم...میگی تکراری میشیم؟میگم آره....محکم بغلم میکنی و دوباره میپرسی تکراری میشیم؟سرمو میذارم رو سینه ات و میگم نه...نه....نه

عقد کردیم و یکی شدیم.....یک روح در دو بدن...اما چقدر سخت بود نیمی از تو دور باشه....خیلی دور.....و تو تنها ۳ساعت کنار هم بودن در یک مهمانی را با او تجربه کنی...انقدر این روزها سخت گذشت که یک روز برایت پیامک فرستادم....Hamed....و بر خلاف همیشه که sms هایم نصیب گرگ بیابان میشود ۴ بار به تو رسید....نمیدانم اضطراب صدایت وقتی پرسیدی : چیزی شده تصور من بود یا حقیقت!....اما شنیدن صدایت لذت بخش بود.....نه عزیزم اتفاقی نیفتاده ٬فقط دل این عروس کوچک برای مردش تنگ شده....آیا تو این را میفهمی؟

شمردن روزهایی که باید بگذرند تا  مجاز به دیدن تو بشوم سخت و سخت تر میشود.....

مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش 

 

شب یلدا

دیشب اولین حضورم رو در یک جمع غریبه که هفته دیگه قراره یه آشنای همیشگیشون بشم گذروندم....اون جور که فکر میکردم نبود......این ناشی از تفاوت فرهنگی خانواده هاست....و من فکر میکنم خوش به حال سونیا و حامد ........شایدم ما به مهمون زیادی احترام میذاریم.....

خب کار من البته ساده تر شد......پذیرایی ساده خیلی راحتتره.....

شب یلدای امسال ۷ نوع میوه که نخوردم هیچی....هندوانه هم نخوردم.......دلم واسه شب یلدای خونه خودمون تنگ شد......

خدایا من که اشتباه نکردم......خدایا خودت کمکم کن....