نوشته های یک روح تنها

وقتی پا رو زمین گذاشتی٬تنهایی ات هم شروع شد.

نوشته های یک روح تنها

وقتی پا رو زمین گذاشتی٬تنهایی ات هم شروع شد.

شب یلدا

دیشب اولین حضورم رو در یک جمع غریبه که هفته دیگه قراره یه آشنای همیشگیشون بشم گذروندم....اون جور که فکر میکردم نبود......این ناشی از تفاوت فرهنگی خانواده هاست....و من فکر میکنم خوش به حال سونیا و حامد ........شایدم ما به مهمون زیادی احترام میذاریم.....

خب کار من البته ساده تر شد......پذیرایی ساده خیلی راحتتره.....

شب یلدای امسال ۷ نوع میوه که نخوردم هیچی....هندوانه هم نخوردم.......دلم واسه شب یلدای خونه خودمون تنگ شد......

خدایا من که اشتباه نکردم......خدایا خودت کمکم کن....

نظرات 2 + ارسال نظر
من دوشنبه 3 دی 1386 ساعت 05:53 ب.ظ

ای بابا تو هم که همش گیر می دی و شک می کنی...دیگه وقت تردید نیست...مطمئن باش اونقدر بزرگ شدی که اشتباه نکرده باشی...به فکر بدهکاریها و زندون رفتنمون باش...اونهم به خاطر چه چیزایی!

من شنبه 8 دی 1386 ساعت 11:13 ب.ظ

خیلی خوشحالم که یک روح تنها دیگه تنها نیست...به شادی این یکی شدن تو وبلاگت یه خونه تکونی کن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد