گوشه چشم راستم میپره...این جدیده....یعنی جدیدا وقتی ناراحت میشم هی اینترنال کانتوس چشمم ضربان دار میشه....
دلخورم ازش....در حد اشکهایی که آروم بالشمو خیس میکنه....
حتما یادش نیست همون روزهای اول آشناییمون وقتی شارژ موبایلش تموم میشد دایورت!! میکرد رو گوشی دوستاش که مبادا من زنگ بزنم و .....اما حالا گوشی رو تو ماشین جا میذاره و چون هوا سرده برنمیگرده اونو برداره و خبری هم نمیده که اگه کار داشتی به کدوم .....زنگ بزن
منم که از ازل بدشانس درست همین موقع باید کارم گیر اون باشه....اون که هیچ٬تموم مسیرهای منتهی به کسب اطلاعم مسدود باشه....حالم از خودم بهم خورد...انقدر اسیر و ناچار؟!متنفرم از اون sms هایی که به پشت در جلساتی میخورن که من بارها واسه جواب دادن به امثال اونا ترکش کردم....متنفرم از اون جلسات.....
دیگه ناراحت نمیشم بهم بگه انگار با شمشیر روبروش وایسادم....اگه این سرسختیم نبود تا حالا دوام نمیاوردم و متاسفم که این مدت از خودم ضعف نشون دادم
اینا به کنار دیشب همش فکر میکردم اگه اتفاقی واسه من بیفته چطور باید بهش خبر بدم؟؟اصلا آیا لازمه؟!
میگه اتفاق بوده....اما نمیفهمه من تو این اتفاق چقدر اذیت شدم......و نمیدونم چرا واسه گفتن یه متاسفم انقدر احساس خطر میکنه؟!آیا حس نمیکنه حس همدرد داشتن واسه من چقدر به آروم شدنم کمک میکنه و منو از یک شب گریان خوابیدن نجات میده؟!
خدایا هیچ کس رو در مواقع غم محتاج غیر خودت نکن چون بنده هات غم دیگری رو نمیخورن و دوست داشتنشون واسه لذت بردن خودشونه.
اشک تنهایی رو فقط تو میبینی ....
خدایا به من قدرت بده جلوی ریختن اشکهایی که فقط واسه دوری از تو باید ریخته بشن رو بگیرم.
الهی همه اون جلسات متلاشی بشن که تو اینقدر به خاطرش اذیت شدی...سخت نگیر...پیش میاد...گریه هم نکن...دختر خوبی باش...اولین روزهای زندگی مشترکتو غصه دار نکن...
سلام خانوم... با اینکه تجربهای مثل تو ندارم و اصلا کسی نبوده که دوستم بداره اما حرفت رو میفهمم...
من میگفتم به خودم عشق افسانهست...
دوست داشتن فقط یه خودخواهی ِ نه دیگر خواهی...
من میگفتم... هنوزم میگم...
یه چیزی گم شده...