نمیدانم میتوانم تحمل کنم این بیخبر بودن و بیخبر گذاشتن را؟
روزهایی بی او و بی هیچ اثری از او...
لحظاتی بی حضور دوست داشتنی او...
تنها رفتن...تنها ماندن...تنها با خود گریستن
ترسم از اینست که فقط من تنها باشم!!آرزوی تنها ماندن اگرچه شرم اور است اما میخواهم که باشد
سلام
وبلاگ قشنگی داری عزیز
لذت بردم
تنها ترین ها همیشه بهترین ها هستن .