نوشته های یک روح تنها

وقتی پا رو زمین گذاشتی٬تنهایی ات هم شروع شد.

نوشته های یک روح تنها

وقتی پا رو زمین گذاشتی٬تنهایی ات هم شروع شد.

و این منم

و این منم زنی تنها در پایان فصلی سرد

در انتهای بهت زمستانی درگیر غمی فزون...ترسی عمیق از آینده ای گنگ و در غبار

بهار در حال آمدن است لیکن من هنوز گرد زغال بهمن به رویم مانده

شرم باد از این جهل

 

نظرات 2 + ارسال نظر
غریبه آشنا چهارشنبه 10 اسفند 1384 ساعت 03:16 ب.ظ http://apotheosc.blogsky.com

از نا مردی مردان همین بس که در مقابل چهره فریب خورده یک زن فکر میکنند که مردند /من این جوری نیستما

من پنج‌شنبه 11 اسفند 1384 ساعت 09:54 ق.ظ

برخیزیم... گرد ذغال بهمن را از دوشهای خسته خود بتکانیم ...و به غمهای کوچک از پا نیفتیم... راه درازی در پیش روی چشمان خسته ماست... جاده انتظار من و توی استوار را می کشد...جاده را به غریبه ها نسپار...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد