نوشته های یک روح تنها

وقتی پا رو زمین گذاشتی٬تنهایی ات هم شروع شد.

نوشته های یک روح تنها

وقتی پا رو زمین گذاشتی٬تنهایی ات هم شروع شد.

بیصدا

یه مدته که لارنژیت گرفتم و مجبور به voice restهستم

این مدت خیلی چیزا دستم اومده...حالا که حرف زدن واسم سخت شده فهمیدم که جواب ندادن به خزعبلات یکی دیگه چقدر بهتره

یا تو سکوت نگاه کردن به صورت کسانی که دوستشون داری چقدر قشنگه 

یا به جای جواب دادن به سوالای یکی دیگه روی برگ سفید بنویسی و اون با چشاش تند تند دنبال حرفا رو بگیره

ولی دلم واسه صدای خودم تنگ شده

نظرات 1 + ارسال نظر
خدای گونه ای در تبعید... یکشنبه 21 اسفند 1384 ساعت 02:16 ب.ظ http://www.kaveer.blogsky.com

آنی جان سلام
چقدر خوب بود اگر خیلی ها مثل تو می فهمیدن لذت بی صدایی رو. خیلی ها قابلیت شنیدن سکوت رو ندارن. من هم خیلی وقت پیش ها نمی فهمیدم چرا شمس تبریزی حرف نمی زده؟
آنرا که خبر شد خبری باز نیامد.
اگر جای تو بودم از این روزه ی سکوت اجباری حداکثر استفاده رو می کردم. سرفراز باشی و بزودی سلامتی تو بدست بیاری. ممنون که مهمونم شدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد