یه مدته که لارنژیت گرفتم و مجبور به voice restهستم
این مدت خیلی چیزا دستم اومده...حالا که حرف زدن واسم سخت شده فهمیدم که جواب ندادن به خزعبلات یکی دیگه چقدر بهتره
یا تو سکوت نگاه کردن به صورت کسانی که دوستشون داری چقدر قشنگه
یا به جای جواب دادن به سوالای یکی دیگه روی برگ سفید بنویسی و اون با چشاش تند تند دنبال حرفا رو بگیره
ولی دلم واسه صدای خودم تنگ شده
آنی جان سلام
چقدر خوب بود اگر خیلی ها مثل تو می فهمیدن لذت بی صدایی رو. خیلی ها قابلیت شنیدن سکوت رو ندارن. من هم خیلی وقت پیش ها نمی فهمیدم چرا شمس تبریزی حرف نمی زده؟
آنرا که خبر شد خبری باز نیامد.
اگر جای تو بودم از این روزه ی سکوت اجباری حداکثر استفاده رو می کردم. سرفراز باشی و بزودی سلامتی تو بدست بیاری. ممنون که مهمونم شدی