نوشته های یک روح تنها

وقتی پا رو زمین گذاشتی٬تنهایی ات هم شروع شد.

نوشته های یک روح تنها

وقتی پا رو زمین گذاشتی٬تنهایی ات هم شروع شد.

ثابت کردم به خودش...به من که مدتها بود ثابت شده بود.....باور نمیکرد انقدر لجباز باشم ....امتحان شدنش و باختنشو قبول نداشت....

نمیدونم چرا ما آدما وقتی یه چیزی با دلیل و مدرک بر خلاف گفته های خودمون بهمون ثابت میشه با شدت و حدت سعی در اشتباه جلوه دادنش داریم..... مثلا....من بگم درسم خیلی واسم مهمه...بعد ...مثلا اگه به خاطر یه سریال درسم و آینده ام رو رها کنم....خب این نقیض حرفمه و درنتیجه من جدی نگفتم...مطلب به این سادگی چرا انقدر هضمش سخته......حالا چرا من باید بزور ثابت کنم راست گفتم٬وقتی با کارم با عملم نقضش میکنم....

چرا  اون با یه قیافه ستمدیده میگه من اشتباه میکنم

بارون میگه ارزش خودمو پایین نیارم...منم همچین کاری نکردم نه میکنم...اما میخوام لااقل بدونه که میدونم که من به اندازه ای که فکر میکنه و میخواد منم باور کنم واسش ارزش ندارم.....

بدیش اینه که اینجور وقتا گریه ام نمیگیره تا یه کم مظلوم جلوه کنم و با استفاده از سوءاستفاده از اشک همه چیز رو به نفع خودم تموم کنم...بر عکس کاملا هم خشک و بیرحم به نظر میرسم....ای دریغ

میخوام برم کلاس اشک تمساح

نظرات 2 + ارسال نظر
من یه روحم سه‌شنبه 16 خرداد 1385 ساعت 12:09 ب.ظ

سلام...
جچرا اسم ما رو بردی؟؟؟؟:)

سیروس سه‌شنبه 16 خرداد 1385 ساعت 11:36 ب.ظ

یاد گرفتی به منم یاد بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد