واینگونه شادیم دیر نمی پاید.....در کشاکش اصرار تو و انکار من...خواستن تو و نتوانستن من....اینجاست که من هنوز تنهایم....یک روح تنها
پیش رویت آشفتگی آینده ای نامعلوم ....اما دست در دست حقیقتی به روشنی آفتاب و به عاشقانگی مهتاب.....
نقشی بر آب میزنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
باختم..باختیم....دیروز کاملا امیدوار رفتیم و کاملا پژمرده برگشتیم
وقتی کسی که بر مسند تصمیم گیری تکیه زده یه آدم اخمق و عقده ای باشه بهتر از این نمیشه
موضوع مزخرفه؟!!اونوقت نمیتونی جواب سوال منو بدی؟نمیدونی؟!
اصلا هیچ چیزی رو نگاه نکردن به هیچ کدوم از حرفای من و گلی گوش نکردن فقط یه جمله این بحث قبلا در رفرنس ها وارد شده و طرخ شما هم نمیتونه به کتاب چیزی اضافه کنه...
آدمای احمقی مثل تو نمیذارن ایرانی تو کشور خودش به نتیجه برسه.....حیف یکسال زحمت و امیدواری..حیف
فردا روز دفاع از طرح پایان نامه است...کلی میترسم که بعد از این همه وقت و با این مهلت کم بتقی مونده تصویب نشه دلم واسه گلی بیشتر میسوزه اگه ثبت نشه آخه خیلی زحمت کشیده...
یعنی میشه؟!
لعنت به من اگر بگذارم بازهم اشکهایم بر بالش تنهاییم جاری شوند
لعنت بر تو اگر مسبب اشکهایم تو باشی
یه عالمه کادو و هدیه های خفن واسه تولدت بگیری که هیچ....
یه جشن کوچولوی خوانوادگی هم بگیری که هیچ....
یه کاپ سبز به نشون یه احساس سبز رو هم بگیری که هیچ....
خلاصه مثل اینکه سال سگ داره کار خودشو میکنه....
خدایا این شادیها رو تموم نکن....
تولدم مبارک بید.....خوب بید؟
دام نهادیم برای هم..من برای عشق تو و تو برای مهر من...
هر دو گرفثار شدیم...من با عشق تو و تو با مهر من
مهر من آسان میبخشد و عشق تو بس سخت میگیرد
مهر من هر روز باعث آرامش توست و عشق تو هر شب آرام گیر لحظاتم
حالا من باخته ام یا تو؟
چه وقت میتوانم به تو بگویم هر چه میتوانم؟
چه وقت رفتار تو ناآگاهانه انقدر مرا نخواهد آزرد؟
تو نزدیک منی اما من تورا انقدر به خود نزدیک نمیدانم.....میدانی چرا؟